جدول جو
جدول جو

معنی باب باب - جستجوی لغت در جدول جو

باب باب
(هَِ کَ دَ)
بخش بخش، قسمت قسمت، فصل فصل: طاهر باب باب بازمیراندو بازمی نمود تا هزارهزار درم بیرون آمد که ابوسعید را هست و شانزده هزارهزار درم است که بر وی حاصل است و هیچ جای پیدا نیست، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درختی بسیار تناور و پرشاخ و برگ که دور تنۀ آن به بیست متر می رسد و بیشتر در افریقا و استرالیا می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاب باز
تصویر قاب باز
کسی که قاب بازی کند، بجول باز
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
آنرا باب اسفیش نیز نامند. یکی از چهار دروازۀ جی اصفهان است. رجوع بباب اسفیش شود. (محاسن اصفهان چ طهران ص 92 و 93)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
خبزالقرود. بائوباب. عظیم ترین درخت روی زمین است در نواحی استوائی میروید و از تیره بمباسه میباشد، ارتفاعش خیلی زیاد نیست ولی محیط تنه اش تا 20 متر می رسد بنام انجیر معابد نیز مشهور است. (از گیاهان دارویی ج 1) (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است که بدان شتر را در وقت راندن زجر کنند، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ / تِ خوا / خا)
آنکه قاب بازی کند، قمارباز
لغت نامه دهخدا
یکی از قاب بالان، رجوع به قاب بالان شود
لغت نامه دهخدا
طبطاب: و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد، (تاریخ بیهقی)، رجوع به طبطاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
پرتوافکن، نورافشاننده:
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(بُجَبْ با)
دهی است به بحرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان، در 60 هزارگزی شمال زرند و 12 هزارگزی خاورفرعی زرند به راور، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دروازه و کویی است در رها به دمشق. (عیون الانباء ج 2 ص 123)
لغت نامه دهخدا
(بِ قَص صا)
داویست از کشتی و آن یکبارگی بزور کله و گردن حریف را کج کرده و بر زمین زدن است، چنانکه قصاب چهارپا را بر زمین میزند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ)
الباب والابواب. (آنندراج). دربند شروان است. رجوع به باب الابواب شود:
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
خاقانی.
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
خاقانی.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
خاقانی.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
قریه ایست به نیم فرسنگی میانۀ شمال و مغرب تل بیضا. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 63 هزارگزی جنوب خاور اردکان و یک هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 118 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و برنج و چغندر و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
به ترکی بزرالبنج را گویند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ضبط دیگری از ’بااوباب’، از انواع درختهای استوایی آسیا و افریقا، نوع مخصوصی نیز در استرالیا و ماداگاسکار دارد، ارتفاع این درخت با همه تنومندی، از 9 یا 10 گز تجاوز نکند ولی گاهی اوقات اطراف تنه آن به 23 گز رسد، کلمه بااوباب معنی ’هزار ساله درخت’ میدهد، رجوع به بااوباب و همچنین لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 33 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تبویب. (دهار). قسمت قسمت کردن. فصل فصل کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بائوباب
تصویر بائوباب
فرانسوی دیر دار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب باز
تصویر قاب باز
بجولباز، منگی آنکه با قاب بازی کند، قمار باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب بال
تصویر قاب بال
پوشبال یک فرد حشره از راسته قاب بالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاب طاب
تصویر طاب طاب
چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب تاب
تصویر تاب تاب
پرتو افکن، نور افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب الباب
تصویر باب الباب
در بند در بند
فرهنگ لغت هوشیار
قاب انداز، قاب باز، قمارباز، مقامر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاره پاره، نیمه نیمه، قطعه قطعه
فرهنگ گویش مازندرانی
مکرّراً، مکرّر، به طور مکرّر
دیکشنری اردو به فارسی